جدول جو
جدول جو

معنی گوله انداز - جستجوی لغت در جدول جو

گوله انداز
(لَ /لِ بِ هََ زَ)
گلوله انداز و توپچی. (ناظم الاطباء). رجوع به گوله و گولنداز شود
لغت نامه دهخدا
گوله انداز
گلوله انداز، توپچی
تصویری از گوله انداز
تصویر گوله انداز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ / لِ اَ)
گلوله اندازی. (ناظم الاطباء). عمل گوله انداز. رجوع به گوله انداز و گلوله انداز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ / یِخوا / خا)
آنکه کوزه اندازد. رجوع به کوزه انداختن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُو گامْ پَ رَ)
گوهرافشان. گوهرنثار:
همه ره گنج ریز و گوهرانداز
بیاوردند شیرین را به صد ناز.
نظامی.
- گوهرانداز کردن، کنایه از گریستن و فروریختن سرشک باشد:
بر او از مژه گوهرانداز کرد
پس از پای او نامه را باز کرد.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
آن قدر مسافت که اگر گلی بیندازند تا آنجا تواند رسید لیکن این فارسی صناعی است. (آنندراج) :
زین چمن هرچند گلچین تماشای توأم
دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز.
میرزا بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوله اندازی
تصویر گوله اندازی
عمل گلوله انداز، توپچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوهر انداز
تصویر گوهر انداز
گوهر افشان، فرو ریزنده اشک
فرهنگ لغت هوشیار
آن قدر از مسافت که اگر گلی بیندازند تا پایان آن تواند رسید: زین چمن هر چند گلچین تماشای توام دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز. (بیدل)
فرهنگ لغت هوشیار