گوهرافشان. گوهرنثار: همه ره گنج ریز و گوهرانداز بیاوردند شیرین را به صد ناز. نظامی. - گوهرانداز کردن، کنایه از گریستن و فروریختن سرشک باشد: بر او از مژه گوهرانداز کرد پس از پای او نامه را باز کرد. امیرخسرو (از آنندراج)
گوهرافشان. گوهرنثار: همه ره گنج ریز و گوهرانداز بیاوردند شیرین را به صد ناز. نظامی. - گوهرانداز کردن، کنایه از گریستن و فروریختن سرشک باشد: بر او از مژه گوهرانداز کرد پس از پای او نامه را باز کرد. امیرخسرو (از آنندراج)
آن قدر مسافت که اگر گلی بیندازند تا آنجا تواند رسید لیکن این فارسی صناعی است. (آنندراج) : زین چمن هرچند گلچین تماشای توأم دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز. میرزا بیدل (از آنندراج)
آن قدر مسافت که اگر گلی بیندازند تا آنجا تواند رسید لیکن این فارسی صناعی است. (آنندراج) : زین چمن هرچند گلچین تماشای توأم دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز. میرزا بیدل (از آنندراج)